دقایق آغازین نمایشگاه، به صحبت و نگاههای ممتد بازدیدکنندگان به آثار میگذرد و کم کم سؤالها شروع میشود، اکثر بازدید کنندگان با خوشنویسی و کارهای فلسفی آشنایی دارند و از عناصری میپرسند که به نوعی درونمایه کارهای فلسفی است؛ مثل حضور نقطه با شکلها و رنگهای مختلف؛
یا میپرسند که فلسفی در هنگام نوشتن این جملات و کلمهها قصد داشته که به چه منظوری برسد و یا مخاطب را با چه حسی، درگیر کند؛ کم کم آنقدر تعداد کسانی که این سؤال را میپرسند زیاد میشود که او مجبور میشود یک بار برای همه بازدید کنندگان توضیح دهد.
او میگوید: «بهتر است درباره کار هنری توضیح ندهیم چون این هنر از قاعده و قانون مشخصی تبعیت نمیکند و حسی است. در واقع هنر، خبر آوردن از دنیای دیگری است. هنر، نگاهی است که دیگران آن را ندارند و بنابراین بهتر است دربارهاش حرف نزنیم تا تعداد احتمالات درباره چگونگی اثر، بالا برود.
البته نمیخواهم وارد عرفان و اینطور مسائل شوم اما خوشنویسی، حسی و مبتنی بر تجربه است و هنرمند را با قوانینش محدود نمیکند. اگر هنرمند، ریاضیگونه فکر کند، پروازش کوتاه میشود اما این را میتوانم بگویم که نقطه، یک عنصر خاص و منحصر به فرد است و هیچ حرف دیگری جایگزین آن نمیشود؛ بهخصوص در نستعلیق چون چهارگوش یا دایره شکل است و توجه را تشدید میکند در حالی که الف یا یاء اینگونه نیستند.»
تابلوهای روی دیوار، دو دسته هستند؛ یک قسمت از کارها، خطاطی شعرهای کلاسیک است و دسته دیگر، خطنقاشیهایی هستند که فلسفی، برای کشیدن آنها عمدتاً نام محمد را انتخاب کرده است.
البته فلسفی، به این نوع کارها عنوان نمیدهد و میگوید: «من اسم خاصی رویشان نمیگذارم اما به هر حال، این کار، خوشنویسی کلاسیک نیست و به نوعی، مدرن محسوب میشود.»
اولین چیزی که در بازدید از نمایشگاه، متوجه آن میشوید، تلاش و تمرکز فلسفی بر فرم است. حتی در کارهای کلاسیک، استفاده از صفحات کتابهای کهنه به عنوان پسزمینه، این مساله را تائید میکند.
در مجموع، فلسفی در آثار مدرن یا خطنقاشیها، با نام محمد، از نظر هنری و بصری، بازی کرده است و بهخوبی از پس آن برآمده است. همچنین آوردن یک بیت از شعرهای کلاسیک در کنار آنها، ترکیب جالبی را بهوجود آورده است.
این شعرها با قلم باریکی در زیر نام محمد به کوچکی نوشته شدهاند و به لحاظ مفهومی، متنوع هستند اما او در کارهای کلاسیک، فقط یک قصیده، مدیحه یا یک حدیث را خطاطی کرده است.